منبر از پشت شیشه مسجد
چشمش افتاد و دید چوبه دار
عصبی گشت و غیضی و غضبی
بانگ بر زد که ((ای خیانت کار!
تو هم از دودمان ما بودی
سخت ، وحشی شدی و وحشت بار
نرده کعبه حرمتش کم بود
که شدی دار شحنه ؟ شرم بدار
ما سر و کارمان به صلح و صفا
تو به جرم و جنایتت سر و کار))
دار ، بعد از سلام و عرض ادب
وز گناه نکرده استغفار
گفت: ((ما نیز خادم شرعیم
صورت اخیارگیر یا اشرار
هر کجا پند و بند درمانند
نوبت دار می رسد ناچار
منبری را که گیر و دارش نیست
مردم از دور و بر کنند فرار ))
لیک منبر فرو نمی آمد
باز بر مرکب ستیزه سوار
دار هم عاقبت ز جا در رفت
رو به در ، تا که بشنود دیوار
گفت : ((اگر منبر تو منبر بود
کار مردم نمی کشید به دار))
استاد سید محمد حسین شهریار