بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله وانا الیه راجعون
به خدا قسم من از شهدا وخانواده های شهدا خجالت می کشم وصیت نامه بنویسم . حال سخنانم رادر چند جمله برای خدا خلاصه می کنم :
خدایا مرگ مرا وفرزندانم وهمسرم را شهادت قرار بده .
خدایا همسر وفرزندانم را به تو می سپارم .
خدایا در این دنیا چیزی ندارم هرچه هست از آن توست .
پدر ومادر عزیزم ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم .
عباس بابایی 22/4/1361 روز بیست ویکم ماه مبارک رمضان
اولین بار این متن که وصیت نامه شهید بابایی است رو در کنار یک فروند هواپیمای f14 در مناطق عملیاتی دیدم .
پس از خواندن این متن گرانبها ناگهان به فکر فرو رفتم ، خواستم تفکر امروز خودم را باتفکر دیروز شهدا مقایسه کنم اما دیدم قابل قیاس نیست ، آنها از دیار آسمان بودند و آسمانی می اندیشیدند . اما ما چه ؟ مابعداز شهدا چه کرده ایم ؟ توانسته ایم راهشان را ادامه دهیم ؟
ناگهان متوجه حضور جانبازی شیمیایی شدم که از وضع دنیای امروز می نالید .
وقتی بی حجابی بانوانی را می دید که حرف از عزت وتمدن می زدند ناگهان حالش بد می شد .با خودم گفتم با این وضع کنار شهدا آمدن جسارت بزرگی است .
چند سوال راجب دفاع مقدس از آن جانباز پرسیدم و برای دقایق کمی حرف های دلنشینی زد . نمی دانم چرا ولی اشک هایم جاری شد و برای لحظاتی چشمانم را بستم وخودم را جای یک رزمند آن دوران گذاشتم ، حتی فکرش هم جگرم را می سوزاند . وقتی چشمانم را باز کردم دیگر خبری از آن مرد آسمانی نبود .
حالا من ماندم و کلی بدهی به شهدا ، من ماندم وحسرت دیدار دوباره آن مناطق پاک آن کربلای ایران .
حال میدانم ما خیلی به شهدایمان مدیونیم ، خیلی ، خیلی بیشتر از آنچه که فکر می کنیم .
خدا کند بتوانیم دینمان را به شهدا بدهیم .