سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زهرا کوچولو

" بسم الله الرحمن الرحیم "

 یک نفس عمیق بکش ، در سحرهای زیبای خـــــداوند...
بگــــذار ریه های به دود و غبار خو گرفته ات ، کمی عطرِ خوب خــــدا استشمام کنند...
بگــــذار ریه هایت هم ، در این ماه میهمانی ، فقط هوای خــــدا داشته باشند...
بیــــا وجودمان را ، حداقل برای همین یک ماه ، خالص کنیم برای خـــــدا...
این ماه ، ماه مهمانی خــــداست...
یعنی : خــــدا میزبان است...
مهمان هم مائیم...
مگـــــر می شود میزبان ، حاجات مهمانش را اجابت نکند...؟!
این ماه ، خـــــدا میزبان تر می شود... مهربان تر می شود...
راحت تر می بخشد...
حقش را... گناهان ما را... همه ی بنده هایش را...
خودش نوید بخشش داده...
خــــــدا همه مان را می بخشد...
هر کس به این مهمانی دعوت شده ، یعنی که بخشیده می شود...
و کیست که مهمان خــــدا نباشد...
مگر اینکه خودش ، دعوت میزبان را رد کرده باشد...
بد است دست خالی به میهمانی برویم...!
یک دسته گل نیایش و ستایش،  و یک جعبه توبه و استغفار ، گمان کنم ، دل میزبان را شـــاد کند...
این ماه ، ماه پناه بردن  به آغوش  معشوق است...
آغوشی که همیشه باز  باز است..
دلم  خیلی تنگ شده بود برای بوی عطر خــدا ، وقتی شهــــر را پر می کند...
نازنین بنده ی خـــدا ...! میهمان...! دعوت شده...!
این روز ها ، همه ی گرفتنی ها را می خورند...!
حق را... روزه را... و ...
حواست باشد که تو ، انتخاب شده ای...
نباید همرنگ این جماعت هزار رنگ بشوی...
دل تو ، یاد تو ، وجود تو ، باید  رنگ خـــــدا باشد...
خوب خــــدا...
از همین حالا ، باید قــــدر این مهمانی را بدانیم و
از تک تک لحظاتش استفاده کنیم...
باید حرف های میزبان را بهتر از قبل ، بخوانیم و بفهمیم...
شاید این مهمانی ، مهمانی آخرمان باشد...
التماس دعــا خوبان خـــــدا...

" یا علی "


 

 




      

در این روز های بهاری که همچون باد می خزد بر صفحه زمان! گوئی با آغازین روزهای ماهی عطرآگین از ترنم عشق در هم آمیخته.....
و این جمله کلیشه ای چه آسوده به دام می اندازد نگاره ام را که؛ در بیان عظمت و وصف فضایل این ماه.....
مرا نه یارای پرداختن است و نه توان نگاشتن....
و اکنون چند صباحی ست که این ایام ملکوتی....
و این ساعات بهشتی و تکرار ناشدنی  ...
که سرشار از استغفار است و مالامال از آمرزش
چون نسیم از مقابل دیدگان بی نصیبم در گذر است ومن.........

آری! ماهی که از ابتدا مغفرت است و تا انتها مرحمت...........
و من چه نالایقم! اگر در این لحظه های آکنده از روح خداوندیئت       
از گام نهادن در مسیری که مقصدش با تو نسبتی عجیب دارد غافل بمانم!....

خدایا!.......ای که آغوشت محکم ترین پناهگاه است!......
و درگاهت ضخیم ترین حصار امنیت!.....
شب آرزوهاست!!!!.....

همان شبی که در وصف عظمتش وعده های بسیار داده ای  
همان شبی که لیله الرغائبش  نام نهاده ای!.......
همان شبی که گفته ای: اگر کسی به سادگی از کف ندهد اعجاز  ثانیه هایش را..........
اگر کسی دریابد فروغ و روشنایی لحظه هایش را.......
اگر کسی تنها جرعه ای مزمزه کند باده ی نابش را....

شب اول قبر ...همان تاریکترین و وحشتناک ترین شب هر بنده ای.....
اعمال نیکوی امشبش چون صورتی نگارین با روئی گشاده و درخشان...
به فریادش خواهد رسید و به او گوید:
( ای حبیب من! بشارت باد ترا که نجات یافتی از هر شدت و سختی گوید: تو کیستی؟؟....بخدا سوگند که من رویی بهتر از روی تو ندیده ام!... کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده ام!!!........ و بوئی خوش تر از بوی تو نبوئیده ام!!!....

گوید: من ثواب اعمال همان شب آرزو های توام... اعمالی که در آن شب ...و آن ماه ...و آن سال بجا آورده ای.... در شب اول قبرت......آمده ام نزد تو، تا حق تو را ادا کنم..... مونس تنهائی های تو باشم.............وحشت از تو بردارم........ و چون در صور دمیده شود، من....سایه بر سر تو خواهم افکند ..... و خوشحال باش  که پشتیبان توأم.....)

خدایا!....ای شمارنده طپش های قلبم!... و ای باخبر از لغزش های خفیف دلم!...

چه عذاب هولناکی ست ترس.....و چه شکنجه مرموزی ست اضطراب... ترس ازسنگینی فشار قبر بر اندام خار و نحیفم  و اضطراب در میان انبوه معصیت های ریز و درشتم.........

پس در آغوشم گیر!........که آغوش تو امنیت مطلق است.
پروردگارا!....ای آرامش هستی ام!
حالا که ذره ذره طبیعت همه در سجده و رکوع اند.........
اکنون که بادها در آرامش سحری تو را زمزمه می کنند......
و بادیه ها در سکوت بکر خود تو را می جویند..........
درختان، شاخه هاشان را به دامان آسمانت سپرده اند....
و مرغان سحری به نیایش تو مشغولند....

این منم! با کوله باری از غفلت و گناه و این توئی! ای بزرگ ستودنی....

با دستانی پر از کتیبه های غفار الذنوب و ستارالعیوبت تو می بخشی و من آب می شوم در شرمندگی خودم! ..
پس مگذار که ماه رجب را با اینهمه درخشش و نور افشانی اش.... که سراسر عشق بازی با توست و مسئلت از بارگاه مقدست ... براحتی از دست دهم........  مگذار مهربان من!.................

رحم کن ای خدا!..........تنهایم مگذار.....و نجاتم بده ...........

                                                                     ای یکتا پروردگار من!...

 

 




      

گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگویمت هنوز هم به آن صداى آشنا امید بسته ام.

اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمین! دل جدا ز یاد تو آشیانه اى خراب وبى صفاست یاد سبز وروح بخش تو یاد لطف بى نهایت خداست کوچه باغ سینه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نیست کیست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟

اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار یک نسیم روح بخش یک پیام آشنا ودلنواز سینه را گشوده اند. کوچه هاى ما همیشه عاشق تو بوده اند.

اى کبوتر دلم هوایى محبتت! سینه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سینه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نیازمند مرهم است.

صبحگاه جمعه ها آفتاب یاد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتیاق ونغمه امید با دلى سفید خواب رفته است روز را به شوق دیدنت شروع مى کند اى تو معنى امید وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در میان خنده ها وگریه هاى عاشقان پیش عصمت الهى ات خضوع مى کند.

اى بهانه اى براى زیستن! اشتیاق همچو سبزه بهاره هر طرف دمیده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرین ما در انتظار مقدم توییم اى امید آخرین!

اى عزیز دل پناه شیعیان اى فروغ جاودان! سایه بلند نام ویاد تو از سر وسراى عاشقان بیقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد.





برچسب ها : انتظار  , 
      

 ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آباز سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدمگذشت

میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستمگذشت

دنیا که هیچ جرعه آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه من مثل سمگذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن ، حتی قلمگذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعههم گذشت

مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من بخدا از رقمگذشت

حالا برای لحظه ای آرام میشوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت





برچسب ها : انتظار  , 
      

دیشب مراسم خطبه خوانی خدام حرم مطهر رضوی در صحن انقلاب اسلامی حرم مطهر برگزارشد .
چندتا عکس از این مراسم :

مراسم خطبه خوانی در حرم مطهر امام رضا(ع) به مناسبت شب عاشورا




مراسم خطبه خوانی در حرم مطهر امام رضا(ع) به مناسبت شب عاشورا





      

کربلا در انتظاری سرخ زیر عاشق ترین آفتاب تارخ قدم میزند و بزرگ میشود ؛ آن قدر که خاکش را مهر می کنیم . کربلا ایستگاه آغازین تمام مسافرانی است که به مقصد خدا جاری اند . هرچند دل هایشان را در عاشورا جا گذاشته باشند .
این جا کربلاست . سرزمینی که ذره ذره خاکش برابر با بهشت است . کربلا سرچشمه تمام گردباد های مقدس ، تمام طوفان های زهد و خاستگاه پرندگانی است که دست کم پروازشان از خود تا خداست .
با نام کربلا هزار طوفان نوح در دلت گریه می کند . اندوه سرازیری چشم هایت را می پوشاند و لباست سیاه می شود و امروز عاشوراست .
عاشورا واژه ای مترادف با حسین (ع) است. حسین (ع) واژه ای است که آرامش جان ها را به طوفان می سپارد و درختان به احترامش قیام می کنند و شقایق ها داغدار تنهایی او هستند . حسین(ع) گلی است که جهان با بوی عطرش بودن را شروع کرده است و ادامه خواهد داد .
وقتی نام حسین (ع) بر زبانت جریان می یابد به حرکت می آیی و به نخستین کسی که دنبال دلش می گردد سلام می کنی و ناگهان چشم هایت را به یاد می آوری و حالا دیگر چشمانت بارانیست .

نام حسین (ع) خورشید را به انفعال می کشد چه رسد به یزید که یارای دیدن ستاره ای را هم ندارد .
ای حسین !
کدام آتش را به نظاره بایستم که قد کشیدن سرخ خیمه های عصر عاشورایی ات را تداعی نکند ؟
کدام عصر را تماشا کنم که غربت عصر عاشورا را در خود نپرورانده باشد ؟
عصر عاشوراست .
دو خورشید در مقابل هم راه می روند . طبل ها به صدا در می آیند و کودکان ستاره های گمشده صحرایند .




      

آب را گل نکنید ...
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رسد تا که از این آب روان
پر کند مشک تهی
ببرد جرعه آبی برساند به حرم
تا علی اصغر بی شیر رباب
نفسش تازه شود
و بخوابد آرام...
آب را گل نکنید ...
که عزیزان حسین(ع)
همگی خیره به راهند که ساقی آید
و به انگشت کرم
گره کور عطش بگشاید
که در این نزدیکی
عابدی تشنه لب و بیمار است
در تب و گریه اسیر
آب راگل نکنید ...
که بود مهریه مادرشان
نه همین آب که هر جای دگر
رود و نهری جاریست
مهر زهرای بتول (س) است
از این است که من می گویم : آب راگل نکنید . اب را گل نکنید




 




      

رمضان می رود و می برد از کف دل ما
آن که سی روز صفا یافت از او محفل ما
رمضان عقده گشا بود گنه کاران را 
وای اگر او رود و حل نشود مشکل ما

عید سعید فطر بر همه مسلمانان جهان مبارک باد .





برچسب ها : عید سعید فطر  , 
      

باز هم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان فرا رسید .
روزی که به فرموده حضرت امام ( ره ) روز جهانی قدس است و همه ما برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین که چدین سال است با رژیم اشغالگر اسرائیل می جنگند , راهپیمایی می کنیم و شعار می دهیم .

ما مسلمانان فردا در راهپیمایی روز قدس شرکت خواهیم کرد تا مشتی باشد بر دهان اسرائیل و آمریکا .

 




      

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید                   که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله وریاد که دوش                  زده ام فال و فریاد رسی می آید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم وبس                   موسی انجا به امید قبسی می آید
هیچکس نیست که د کوی تو اش راهی نیست     هر کس اینجا به طریق هوسی می آید
کس ندانست که منزلگاه معشوق کجاست            اینقدر هست که بانگ جرسی می آید
جرعه ای ده که به میخانه ارباب کرم                هر حریفی زپی ملتمسی می آید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است            گو برا آن خوش که هنوزش نفسی می آید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من                        ناله ای می شنوم کز قفسی می آید
یار دارد سر صید دل حافظ یاران                     شاهبازی به شکار مگسی می آید 




      
<      1   2   3   4      >