پس از راهپیمایی های گسترده و خود جوش مردم ایران در شهرهای مختلف در ابراز انزجار از هتک حرمت به سالار شهیدان در روز عاشورا، مردم تهران و همه شهرهای کشور نیز در نهم دی ماه در محکومیت این اتفاقات و همچنین حمایت از ولایت فقیه ، نظام اسلامی و رهبری حماسه ای بی نظیر را آفریدند...
« در ظهر عزا حرمت ارباب شکستند
علمدار کجایی،علمدار کجایی...»
این شعاری بود که جمعیت کم نظیر راهپیمایان تهرانی در خیابانهای منتهی به میدان
انقلاب بارها و بارها آن را فریاد می زدند که این در حالی بود که حتی مسئولان برگزار کننده راهپیمایی نیز خودشان را برای چنین راهپیمایی عظیمی آماده نکرده بودند.
در روز عاشورای حسینی روز حزن و اندوه و مصیبت عظمای سالار شهیدان که روز عزای عمومی جهان بشریت محسوب میگردد، معدودی ضد انقلاب و فتنهگر که مخالف امنیت، آسایش، پیشرفت، سربلندی و عزت مردم ایران هستند در برخی از خیابانهای تهران با هدایت و پشتیبانی رسانههای بیگانه و نیز برخی قدرتهایاستکباری، مقدسترین ارزشهای اسلامی را نشانه گرفته و با هلهله، سوت و کف به تخریب اموال دولتی، اماکن عمومی، سنگپرانی و حمل سلاحهای گرم و سرد به صفوف نمازگزاران و عزاداران حسینی وحشیانه یورش برده و حتی به ساحت قرآن کریم جسارت کردهاند و بدین سان کارنامه ننگین وارثان یزیدیان را سیاه و سیاهتر نمودند...
اغتشاشگران و آشوبگران روز عاشورا را که علیه قرآن، ارزشها و مقدسات اسلامی و نظام جمهوری اسلامی دست به توطئه زدند که این افراد مصداق بارز ضد انقلاب، مفسد فیالارض و محارب با خدا بودند.شاید بتوان «نُه دی» را آزمون نهایی نظریه امام (ره) در خصوص انقلاب اسلامی دانست، انقلابی که با اتکای به مردم پیروز شد و به پیش رفت و مردمی که با پشتیبانی ولیفقیه از راه امام(ره) دست نکشیدهاند.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
مهدی اخوان ثالث
در جاده انقلاب روی یکی از تابلو ها نوشته شده بود :
جاده لغزنده است ,دشمنان مشغول کارند ،با احتیاط برانید.
سبقت ممنوع .
دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به امام است .
حداکثر سرعت بیشتر از ولی فقیه نباشد.
اگر پشتیبان ولایت فقیه نیستید لااقل کمربند دشمن را نبندید.
با دنده لج حرکت نکنید .
با وضو وارد شوید این جاده مطهر به خون شهداست.
بالاخره طولانی ترین شب سال از راه رسید.
شبی همراه با هزاران خاطره و قصه های قدیمی!
شبی که شب نشینی در آن می تواند تا سالها بیاد بماند.
شب شنیدن خاطرات شیرین مادربزرگ و پدر بزرگ!
شب تفأل به حافظ و تکرار قصّه حسن کچل و نخودی !
شبی که بوی عطر سبزی پلو وماهی تمام فضای خونه رو احاطه می کند.
و سفره ی محبت با دستهای مهربون مادر چیده میشود؛
تا گلهای باغ زندگی کنارهم وباهم در نهایت عشق وصفا بشینند و لذت ببرند.
شب یلدا ؛شب همدلی و مرور قصه های عاشقی است
شب یلدا؛پلی است از قصه های قدیمی به خاطرات فردا
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آباز سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدمگذشت
میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستمگذشت
دنیا که هیچ جرعه آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه من مثل سمگذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن ، حتی قلمگذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعههم گذشت
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من بخدا از رقمگذشت
حالا برای لحظه ای آرام میشوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
چند دقیقه قبل تیم ملی فوتبال کشورمون با این حال که 2 بر 0 تیم یمن رو در مسابقات غرب آسیا برد ولی به خاطر مساوی هایی که داشت نتونست به مرحله نیمه نهایی صعود کنه .
وقتی که تیم ملی ما نمیتونه بره نیمه نهایی غرب آسیا چه جوری می خواد بره جام جهانی ؟؟؟
بعد جالب اینجاست که بچه های بالای فوتبال کشور بعد از بردن کره جنوبی دستور دادن به هر بازیکن ... میلیون تومن پاداش بدن تازه با این برد هنوز هم صعودمون با اگر و اماست از این طرف بچه های تیم ملی والیبالمون که به راحتی به لیگ جهانی صعود کردن هنوز پاداش هاشون رو نگرفتن
آخه چرا این فوتبال با کسب این همه نتیجه ضعیف بازم اینقدر مورد توجه و عنایت مسولاست ؟؟؟
دیشب مراسم خطبه خوانی خدام حرم مطهر رضوی در صحن انقلاب اسلامی حرم مطهر برگزارشد .
چندتا عکس از این مراسم :
کربلا در انتظاری سرخ زیر عاشق ترین آفتاب تارخ قدم میزند و بزرگ میشود ؛ آن قدر که خاکش را مهر می کنیم . کربلا ایستگاه آغازین تمام مسافرانی است که به مقصد خدا جاری اند . هرچند دل هایشان را در عاشورا جا گذاشته باشند .
این جا کربلاست . سرزمینی که ذره ذره خاکش برابر با بهشت است . کربلا سرچشمه تمام گردباد های مقدس ، تمام طوفان های زهد و خاستگاه پرندگانی است که دست کم پروازشان از خود تا خداست .
با نام کربلا هزار طوفان نوح در دلت گریه می کند . اندوه سرازیری چشم هایت را می پوشاند و لباست سیاه می شود و امروز عاشوراست .
عاشورا واژه ای مترادف با حسین (ع) است. حسین (ع) واژه ای است که آرامش جان ها را به طوفان می سپارد و درختان به احترامش قیام می کنند و شقایق ها داغدار تنهایی او هستند . حسین(ع) گلی است که جهان با بوی عطرش بودن را شروع کرده است و ادامه خواهد داد .
وقتی نام حسین (ع) بر زبانت جریان می یابد به حرکت می آیی و به نخستین کسی که دنبال دلش می گردد سلام می کنی و ناگهان چشم هایت را به یاد می آوری و حالا دیگر چشمانت بارانیست .
نام حسین (ع) خورشید را به انفعال می کشد چه رسد به یزید که یارای دیدن ستاره ای را هم ندارد .
ای حسین !
کدام آتش را به نظاره بایستم که قد کشیدن سرخ خیمه های عصر عاشورایی ات را تداعی نکند ؟
کدام عصر را تماشا کنم که غربت عصر عاشورا را در خود نپرورانده باشد ؟
عصر عاشوراست .
دو خورشید در مقابل هم راه می روند . طبل ها به صدا در می آیند و کودکان ستاره های گمشده صحرایند .
آب را گل نکنید ...
شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشک طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رسد تا که از این آب روان
پر کند مشک تهی
ببرد جرعه آبی برساند به حرم
تا علی اصغر بی شیر رباب
نفسش تازه شود
و بخوابد آرام...
آب را گل نکنید ...
که عزیزان حسین(ع)
همگی خیره به راهند که ساقی آید
و به انگشت کرم
گره کور عطش بگشاید
که در این نزدیکی
عابدی تشنه لب و بیمار است
در تب و گریه اسیر
آب راگل نکنید ...
که بود مهریه مادرشان
نه همین آب که هر جای دگر
رود و نهری جاریست
مهر زهرای بتول (س) است
از این است که من می گویم : آب راگل نکنید . اب را گل نکنید
یکشنبه ی همین هفته بود که در خیابون دکتر حسابی مشهدیه اتفاق بسیار تلخ افتاد .
اون اتفاق تصادف مجتبی قادری یه جوون 20 ساله بود . مجتبی که هنوز در آرزوی ثبت نام برای اهدای اعضاش بود دچار مرگ مغزی شد . اون روز لحظه ها برای پدر و مادر مجتبی کند میگذشتن تا وقتی که خبر اتفاقی که برای مجتبی افتاده بود قطعی شد . پدر و مادر مجتبی رضایت دادن که اعضای بدن پسرشون رو به بیماران نیازمند اهدا کنن تا اینجوری تونسته باشن لبخند زیبای مجتبی رو از زندگی دوباره دیگران ببینن.
پدر مجتبی گفته :((این خواست خدا بود تا فرزندم حتی با مرگ خودش هم بتونه به نیازمندا کمک کنه و من هم از هم وطنام میخوام این فرصت ها رو کهم رضای خدا در اون هست و هم رضای خلق خدا از دست ندهند. چراکه اهدای عضو میتونه شادی رو به چندین خانواده ببخشه و دعای دریافت کننده های عضو هم همیشه بدرقه مرحوم هست .))
پیکر این جوون روز چهارشنبه مورد عمل جراحی قرار گرفت تا پزشکان تونستن اعضای بدنش رو پیوند بزنن و در روز پنجشنبه یعنی امروز در بلوک 61 بهشت رضا(ع) مشهد آروم گرفت .
شادی روح این جوون یه فاتحه بخونیم .